ناشناس گفت

مگذارید نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان

ناشناس گفت

مگذارید نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان

آشنایی تازه

هر آشنایی تازه اندوهی تازه است... 

مگذارید نامِ شما را بدانند و به نام بخوانندتان. 

هر سلام، سر آغاز دردناک یک خداحافظی است.

بی وفا

بهش گفت: اینارو که صد دفعه برام تعریف کردی. حالا که این همه گذشته اگه ازت بخوام تو یک کلمه توصیفش کنی چی میگی؟ 

چشمشو به پایین دوخته بود و با انگشتاش داشت با لبۀ صندلی بازی می کرد. 

با شنیدن این جمله دوباره اشک تو چشماش حلقه زد. 

سرشو بالا آورد و جواب داد: بی وفا...

صدای آب

صدای آب می آید؛
مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟
لباس لحظه ها پاک است
 

میان آفتاب هشتم دی ماه،
طنین برف، 

نخهای تماشا، 

چکه های وقت
طروات روی آجرهاست،
روی استخوان روز
چه می خواهی؟
 

بخار فصل گرد واژه های ماست
دهان، گلخانۀ فکر است
 

سفر هایی تو را در کوچه هاشان خواب می بینند
تو را در دریاهای دور، مرغانی به همه تبریک می گویند
چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست؟
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آب های شط دیروز است
چرا مردم نمی دانند که در گلهای ناممکن هوا سرد است...