ناشناس گفت

مگذارید نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان

ناشناس گفت

مگذارید نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان

آدم ها

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها
چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند
چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میان کوچه دل ها فقط زمستان است
هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را هیچکس نمی پرسد
همیشه غرق فرار است بین آدم ها

غریب گشتن احساس درد سنگینی است
و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

مگر که کلبه دل ها چقدر جا دارد؟
چقدر راز و معماست بین آدم ها

سلام آبی دریا بدون پاسخ ماند
سکوت، گرم تماشاست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی است این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این همه گلهای ساکن اینجا
چقدر پونه شکیباست بین آدم ها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینیم که باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق چه کوتاه است بین آدم ها

میان تک تک لبخندها غمی سرخ است
و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدم ها 

مریم حیدر زاده                  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد